معنی از اسما حسنی

حل جدول

از اسما حسنی

ودود, مومن, قهار, مهیمن, حفیظ، مهیمن, تواب, خبیر


اسما

نامها

فرهنگ فارسی هوشیار

اسما

به نام (اسم) جمع اسم. نامها. جمع آن اسامی، معارف حقایق علوم. یا اسما ء اعلام. یا اسما ء حسنی. اهم نامهای الهی که تعداد آنها را نود و نه دانسته اند. یا اسما ء خاص. از لحاظ اسم از جهت نام بنام.


اسما ء

(تک: اسم) نام ها، دانش ها نام نهادن نامگذاری روانه کردن (اسم) جمع اسم. نامها. جمع آن اسامی، معارف حقایق علوم. یا اسما ء اعلام. یا اسما ء حسنی. اهم نامهای الهی که تعداد آنها را نود و نه دانسته اند. یا اسما ء خاص.

لغت نامه دهخدا

اسما

اسما. [اَ] (از ع، اِ) مخفف اسماء عربی:
و گر گویی که در معنی نیند اضداد یکدیگر
تفاوت از چسان باشد میان صورت و اسما؟
ناصرخسرو.
ناموخت خدای ما مر آدم را
چون عور و برهنه گشت جز کاسما
بررس که چه بود نیک آن اسما
منگر بدروغ عامه وغوغا.
ناصرخسرو.
طویله ٔ سخنش سی ّویک جواهر داشت
نهادمش ببهای هزارویک اسما.
خاقانی.
آدمی را او بخویش اسما نمود
دیگران را زآدم اسما می گشود.
(مثنوی چ علاءالدوله ص 51 س 11).
آدمی کو علّم الاسما بگ است
با تک چون برق این سگ بی تگ است.
مولوی.


حسنی

حسنی. [ح َ س َ نی ی] (ص نسبی) منسوب به حضرت ابومحمد امام حسن بن علی بن ابیطالب. سید حسنی مقابل سید حسینی. ج، سادات حسنی. || منسوب به حسن بصری. || منسوب به حسنه شرحبیل. || منسوب به قریه ای از بیضای فارس. (سمعانی).

حسنی. [ح ُ] (اِخ) قریه ای نزدیک علوی میان راه سلطان آباد اراک و اصفهان. و گاه این دو را با هم «عَلوی حسنی » گویند. مابین حسین آباد و ده حق.

حسنی. [ح َ س َ] (اِخ) چاهی نزدیک معدن النقره است که از آن زبیده بوده است. (معجم البلدان).

حسنی. [ح َ س َ] (اِخ) نام قصری و منسوب به حسن بن سهل وزیر مأمون است. (معجم البلدان).

حسنی. [ح َ س َ] (اِخ) ابوعبداﷲ یکی از محدثین و اخباریان شیعه است، و از اوست: «کتاب اخبار معاویه»، «کتاب الفضایل »، «کتاب الکشف ». (ابن الندیم).

حسنی. [ح َ س َ] (اِخ) احمدبن ابیطالب. مکنی به ابوبکر از علمای قرن چهاردهم هجری. او راست: «روض الاخبارو نزهه الافکار» در تاریخ کشور الجزائر تا سال 1318 هَ. ق. چ الجزائر 1901 م. (معجم المطبوعات عربی).

حسنی. [ح ُ نا] (ع ص) تأنیث احسن. (غیاث). زن نیکو. زن نیک تر. مقابل سَوئی ̍. فرق میان آن با حسن و حسنه این است که حسن در جوانان اعیان گویند چنانکه حسنه آنگاه که وصف باشد و اگر اسم بود در جوانان متعارف و حسنی تنها در جوانان گفته میشود نه در اعیان. || عاقبت بخیری. اعاقبه حسنه. قوله تعالی: ان له عندها للحسنی. (قرآن 50/41). و گفته اند: حسنی، نظر است به سوی خدای تعالی.و در تفسیر آیه ٔ: للذین احسنوا الحسنی و زیاده. (قرآن 26/10) گفته اند: که حسنی، بهشت است و زیاده ٔ نظر بوجه اﷲ است. || الاسماء الحسنی، نامهای نودونه گانه ٔ خدای تعالی مانند کریم و رحیم و رازق و جز آن: ادعوا اﷲ او ادعوا الرحمن ایاما تدعوا فله الاسماء الحسنی. (قرآن 110/17). تثنیه، حسنیان و حسنیین. ج، حُسنیات، حُسَن. || (حامص) رؤیت خدای عزوجل. || شهادت: هل تربصون بنا الا احدی الحسنیین. (قرآن 52/9). (منتهی الارب). || نیکویی. (مقدمه الادب زمخشری) (محمودبن عمر ربنجنی).

فرهنگ عمید

اسما

اسم

گویش مازندرانی

اسما

ناسزا و توهین زنان به یکدیگر به گونه ای که یکی دیگری را به...

نام های ایرانی

اسما

دخترانه، جمع اسم، نامها، نام دختر ابومسلم خراسانی

معادل ابجد

از اسما حسنی

238

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری